کد مطلب:212752 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:41

مؤمن طاق و ابوخدره
علامه مجلسی (ره)، در بحارالانوار، از كتاب احتجاج طبرسی، از اعمش روایت كرده گفت: شیعه و محكمه [1] در كوفه به نزد ابونعیم نخعی گرد آمدند، و مؤمن طاق در آن جا حاضر بود. ابن ابی خدره به شیعیان گفت: من اثبات می كنم كه ابوبكر افضل از حضرت علی (ع) و جمیع صحابه پیغمبر (ص) بوده، به جهت چهار چیز، و كسی قدرت بر رد آن را ندارد و آن چهار امر این است:

اول: ابوبكر در خانه پیامبر (ص) مدفون شد. دوم: با رسول خدا (ص) در غار بود. سوم: آخرین نماز را با مردم به جا آورد، قبل از رحلت رسول خدا (ص). چهارم: اوست، ثانی اثنین، صدیق از امت.

ابوجعفر مؤمن طاق گفت: ای پسر ابی خدره! من تقریر می كنم برای تو كه علی (ع) افضل از ابوبكر و جمیع صحابه پیامبر (ص) بوده، به همین چهار چیزی كه ذكر كردی، و اینكه آن ها برای ابوبكر عیب و نقص بوده؛ و ملزم می سازم تو را به اطاعت امیرالمؤمنین (ع) به سه جهت: اول از قرآن كه خداوند وصف فرموده او را، دوم نص رسول خدا (ص) بر او، سوم به دلیل عقل، و اتفاق كرده اند همه بر آنها.

سپس مؤمن طاق گفت: ای پسر ابی خدره! مرا خبر ده از خانه هایی كه رسول خدا (ص) از خود باقی گذاشت، و خداوند مردم را از ورود در آن، مگر به اذن آن حضرت،



[ صفحه 302]



منع كرده، آیا رسول خدا (ص) آن خانه ها را ارث قرار داد بر اهل و اولادش یا آن ها را صدقه قرار داد برای مسلمانان؟ بگو كدام یك از این دو بوده؟ از سؤال مؤمن طاق سخن ابی خدره قطع شد و هیچ نتوانست بگوید، و اشتباه خود را در آن چه گفته بود فهمید؛ و چون نتوانست پاسخی دهد، مؤمن طاق گفت: اگر رسول خدا (ص) آن خانه ها را تركه گذاشته بود كه از برای اولاد و زن های خود میراث باشد، هنگامی كه از دنیا رفت نه زن در خانه داشت و عایشه دختر ابوبكر در نه یك از هشت یك آن خانه سهم داشت؛ چگونه صاحب تو را در آن دفن كرد در حالیكه یك ذرع در یك ذرع از آن خانه به او نمی رسید؟ و اگر آن خانه صدقه بود از برای مسلمانان، پس بلیه اعظم و بزرگ تر خواهد بود؛ زیرا كه نمی رسد از آن خانه به ابوبكر پدر عایشه، مگر آن مقداری كه به ادنی فردی از مسلمانان، و دخول در آن منزل در زمان حیات و بعد از وفات آن حضرت، بدون اذن آن جناب، معصیت بود، مگر از برای علی بن ابیطالب علیه السلام و اولاد آن جناب؛ زیرا كه خدای تعالی حلال فرموده بود از برای ایشان آن چه را كه حلال ساخته بود از برای رسول خدا (ص).

سپس مؤمن طاق گفت: شما می دانید كه رسول خدا (ص) امر فرمود به بستن تمام درهایی كه به مسجد باز می شد به غیر از در خانه علی (ع). ابوبكر خواهش كرد كه پیامبر (ص) اجازه مرحمت كند سوراخی از خانه اش به مسجد باز كند، پیامبر اذن نداد، و جناب عباس عموی پیغمبر اكرم (ص) همین كه درهای مسجد را بستند و در خانه علی علیه السلام را باز گذاشتند، غضبناك به مسجد آمد، رسول خدا (ص) خطبه ای خواند و در خطبه فرمود: خدای تعالی امر فرمود به موسی و هارون كه در مصر خانه هایی برای خود بسازند و دستور داد كه در مسجد ایشان كسی بیتوته نكند، و كسی با همسرش نزدیك نكند، مگر موسی و هارون و ذریه ایشان. و سپس فرمود: نسبت علی بن من به منزله هارون است نسبت به موسی، و ذریه علی مثل ذریه هارون می باشند، و حلال نیست از برای احدی كه نزدیكی كند با همسر خود در مسجد رسول خدا (ص) و حلال نیست كه بیتوته كند در آن كسی، مرگ علی (ع) و ذریه آن جناب. سپس همه حضار گفتند: چنین است كه تو گفتی.

مؤمن طاق به ابوخدره گفت: ربع دین تو رفت؛ و این منقبتی بود از برای صاحب من كه مخصوص به اوست، و نیز عیبی بود برای صاحب تو (ابوبكر).

و اما قول تو كه گفتی: «ثانی اثنین اذهما فی الغار» [2] - دومی از دو تن هنگامی كه



[ صفحه 303]



در غار بودند - پس خبر ده مرا، آیا خداوند فرو فرستاده سكینه و آرامش را بر رسول خدا (ص) و مؤمنین در غیر غار؟ ابن ابی خدره گفت: آری، مؤمن طاق گفت: پس به تحقیق كه خدا خارج كرد صاحب تو را در غار از سكینه و آرامش، و مخصوص گردانید او را به حزن؛ و جای علی (ع) آن شب در فراش رسول خدا (ص) بود، و فدا كرد جان خود را راه آن حضرت؛ آیا این افضل است یا بودن با پیغمبر (ص) در غار؟ همه حضار تصدیق گفته مؤمن طاق را نمودند.

آن گاه مؤمن طاق گفت: ای ابی خدره! نصف دین تو از دست رفت.

و اما قول تو كه گفتی: ثانی اثنین، صدیق امت است، به درستی كه خدا واجب ساخته بر صاحب تو استغفار از برای علی بن ابیطالب (ع) را، در آن جا كه فرموده: «و الذین جاؤا من بعدهم یقولون ربتا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان» [3] - و آنان كه آمدند بعد از ایشان، می گویند: بار خدایا، بیامرز ما را و برادران ما را كه سبقت گرفتند به ما در ایمان - یعنی مسلمانان مكلف بودند كه طلب آمرزش كنند از برای سابقین در ایمان، و شك نیست در این كه علی (ع) سابق جمیع مردم بود در ایمان، پس اگر ابوبكر داخل در مسلمانان باشد، خداوند او را به طلب آمرزش از برای علی بن ابیطالب (ع) مكلف ساخته. و آن چه را كه ادعا كردی او صدیق امت است، این اسم را مردم تعیین كردند، و آن كسی كه نام گذاشته شده به این نام در قرآن، و شهادت داده قرآن از برای او به صدق، او اولی است به صدق و تصدق از كسی كه مردم او را نام گذاشته باشند؛ و به تحقیق كه علی (ع) در منبر بصره فرمود: منم صدیق اكبر كه ایمان آوردم و تصدیق كردم كه آن حضرت را، پیش از ابوبكر. حضار تصدیق قول او را نمودند.

پس مؤمن طاق به ابن ابی خدره گفت: سه ربع دین تو رفت.

و اما قول تو كه ابوبكر با مردم نماز خواند در آخر عمر پیغمبر اكرم (ص)؛ تو ثابت كردی از برای او فضیلتی را كه نبود از برای او، به درستی كه مطلب به تهمت نزدیك تر است تا به فضیلت؛ چون اگر امامت به امر رسول الله (ص) بود پیامبر وی را عزل نمی ساخت، در حالی كه پیغمبر (ص)، همین كه دید ابوبكر برای نماز با مردم تقدم جست، بیرون آمد و وی را كنار زد و از آن مقام عزل ساخت؛ و این عمل از ابوبكر، یكی از دو چیز بود: یا حیله ای كرده بود، كه رسول خدا (ص) با آن بیماری شدید كه داشت مبادرت به بركناری او از محراب نمود تا آن كه بعدا احتجاج نكند بر مردم بر آن نمازی كه خواند، و یا آن كه از اول به



[ صفحه 304]



اذن رسول خدا (ص) بود، سپس به امر خدا او را از امامت جماعت معزول ساخت. چنانكه در قضیه تبلیغ سوره برائت است كه اول رسول خدا (ص) تبلیغ آن سوره را، به اهل مكه، به ابوبكر مفوض فرمود، لیكن همین كه برای تبلیغ سوره برائت رفت، جبرئیل نازل شد و گفت كه باید به دست خود یا كسی كه از تو باشد این كار را انجام دهی. پس رسول خدا (ص)، علی (ع) را به دنبال او فرستاد و سوره را از او گرفت و او را از آن كار عزل فرمود. در هر حال ابوبكر مذموم باشد، زیرا آشكار شد آن چه مستور و پوشیده بود از او، و این دلیل روشنی است كه ابوبكر را صلاحیت جانشینی رسول خدا (ص) نبود و او مأمور به امری نگشت. مردم گفتند: راست گفتی.

پس ابوجعفر مؤمن طاق به ابن ابی خدره گفت: تمام دین تو رفت و رسوا شدی، در حالیكه می خواستی صاحبت را مدح كنی.

آن گاه مردم به مؤمن طاق گفتند: اكنون تو دلیل خود را بر وجوب اطاعت علی (ع) بیان كن. مؤمن طاق گفت:اما از قرآن، گفته خدای تعالی است كه فرموده: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقین» [4] -ای كسانی كه ایمان آورده اید از پروردگار خود پروا گیرید و با راستگویان باشید - پس علی (ع) را با صفت صدق و راستی یافتیم، در آن جا كه ذكر شده: «و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس اولئك الذین صدقوا و اولئك هم المتقون» [5] - و آن كسانی كه صابرند در سختی ها و در زیان و رنجوری و هنگان گیرودار جنگ، آن جماعتند كسانی كه راست گفتند و آن جماعتند پرهیزكاران - و اجماع است بر این كه علی (ع) اولی است به این صفات از جمیع مردم؛ زیرا كه آن حضرت هرگز از جنگی فرار ننمود، چنان كه دیگران در جنگ ها در مواضع متعدده گریختند. مردم تصدیق قول او را نمودند.

سپس گفت: اما دلیل بر آن چه گفتم از حدیث و تنصیص رسول خدا (ص)، آن كه حضرت رسول (ص) فرمود: دو امر نفیس در بین شما می گذارم تا وقتی كه متمسك شوید به آن ها گمراه نشوید، پس از من؛ اول: كتاب خدا. دوم: عترت (اهل بیت) من است؛ آن دو از یكدیگر جدا نگردند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

و نیز آن حضرت فرمود: مثل اهل بیتم در میان شما، مثل كشتی نوح است، هر كس به آن كشتی سوار شد، نجات یافت، و هر كس از آن تخلف جست، غرق شد. پس تمسك به



[ صفحه 305]



اهل بیت رسول خدا (ص) هادی است و محل رستگاری، به شهادت رسول خدا (ص)، و تمسك به غیر ایشان گمراهی است. مردم تصدیق گفتار او را نمودند.

پس مؤمن طاق گفت: اما از ادله عقلی: یكی آن ها همگی مردم مأمور به متابعت اعلم هستند، و اجماع امت بر این است كه علی (ع) اعلم اصحاب رسول خدا (ص) بوده، و همه مردم از آن جناب سؤال می كردند و به آن حضرت در مسائل علمی احتیاج داشتند، و علی (ع) از تمامی ایشان مستغنی بود؛ و این شاهد و دلیلی است بر حقیقت آن جناب، از قرآن، چنانكه حق تعالی می فرماید: «افمن یهدی الی الحق الحق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فمالكم كیف تحكمون» [6] - آیا كسی كه هدایت به جانب حق می كند سزاوارتر از است از او پیروی كنند، یا كسی كه راه نیابد جز آن كه هدایتش كنند؟ شما را چه می شود؟ چگونه حكم می كنید؟

راوی گوید: روزی بهتر از آن روز بر ما نگذشت و در آن روز جمع زیادی داخل مذهب حق شدند. [7] .


[1] گروهي بودند كه بعد از داستان حكمين، بر اميرالمؤمنين (ع) خروج كرده، و در حرور آء (قريه اي نزديك كوفه) اجتماع كردند، و رؤسال ايشان: عبدالله بن الكواء، و عتاب بن الاعور، و عبدالله بن وهب راسبي، و يزيد بن عاصم، و ذوالثديه؛ و جمعيتشان در حدود هزار نفر بود، كه همگي آنان اهل نماز و روزه بودند؛ و پيامبر اكرم (ص) از آن گروه خبر داده بود. اين گروه را حروريه نيز گفته اند.

[2] سوره توبه، آيه 40.

[3] سوره حشر، آيه 10.

[4] سوره توبه، آيه 119.

[5] سوره بقره، آيه 177.

[6] سوره يونس، آيه 35.

[7] بحارالانوار، ج 47، ص 399 - 396 (احتجاج طبرسي، ج 2، ص 148 - 144، در نسخه احتجاج به جاي ابوخدره، ابوحذره ثبت شده است).